تالین ساهاکیان – آلمان
از زمانی که عدهای از نیاکان ما شبها به آسمان نگاه میکردند، بادی به غبغب میانداختند، دستی به شانهٔ خود میزدند و به خود نوید میدادند که زمین و آسمان و ستارگان در خدمت بشر، اشرف مخلوقات و تاج خلقت، آفریده شدهاند و همگی دور پیشانی مبارک او میگردند یا مجمرهگردان و بلاگردان حال و خال او هستند، مدتزمان زیادی نمیگذرد و هنوز هم کسانی هستند که با وجود پیشرفت علم، به این پندارهای توهمآمیز پایبندند. اما امروز به یقین میدانیم که:
- پیدایش گیتی ۱۳٫۷ میلیارد سال پیش آغاز شده است، یعنی ۱۳٫۷ میلیارد سال پیش از آنکه بشر به وجود آید.
- ۱۳٫۶ میلیارد سال پیش کهکشان راه شیری شکل گرفته است.
- منظومهٔ شمسی که شامل زمین هم میشود، ۴٫۵ میلیارد سال پیش از ابری متراکم از گاز و غبارِ بینِستارهای بهوجود آمده است.
- و در مقایسه با این اعداد عجیب و غریب که بُعدی دیگر از مفهوم زمان را در برابر ذهن ما باز میکنند، نیاکان نهچندان دور ما به تعبیری «همین چند لحظه پیش» از یک میمون زاده شدند!
ما میدانیم که:
- کهکشان راه شیری با این عظمت فقط یکی از دو تریلیون (۲٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰) کهکشان کوچک و بزرگی است که در گیتی وجود دارند.
- کوچکترین کهکشانها دارای پهنایی برابر با چندصد سال نوری و شامل نزدیک به صد میلیون ستارهاند.
- بزرگترین کهکشانها تا سه میلیون سال نوری پهنا دارند و بیش از صد تریلیون ستاره را شامل میشوند.
- و خورشیدِ «عالمتاب» ما با آنهمه ابهت، فقط یکی از ۲۰۰ میلیارد تریلیون (۲۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰) ستارهٔ موجود در گیتی است.
وقتی درگیر ارقام مربوط به تعداد، ابعاد، فاصلهها، تاریخچهٔ پیدایش و مفهوم زمان در سطح کهکشانها و گیتی میشویم، حتی بهعنوان موجوداتی که در طول چندصدهزار سال قوهٔ تخیلش به پیشرفتی قابلتوجه رسیده است، دچار سردرگمی غریبی میشویم. در واقع، مغز پیچیدهٔ ما با آنهمه قدرت تخیل و تصور، از درک اینهمه عظمت عاجز میماند. کافی است فقط چند دقیقه در یافتهها در زمینهٔ پیدایش و گسترش گیتی سیر کنیم تا متوجه شویم سیارهٔ زمین، منظومهٔ شمسی و حتی کهکشان راه شیری با آن بزرگی شگفتانگیزشان نسبت به اقیانوس هستی ذراتی بیش نیستند و ما؟ شاید «هیچ» کلمهٔ مناسبی برای مقایسهٔ ما با کل هستی باشد و شاید غرق در این حس حقارت از خودمان بپرسیم آیا با این اوصاف، دیگر چیزی ارزش محافظتکردن را دارد؟ آیا ما ارزش داریم؟ آیا زمین ارزش دارد؟ و آیا نوشتن این مطالب در مقالهای که قرار است مناسبتش «روز زمین» و هدفش بزرگداشت زمین و تشویق به محافظت از آن باشد، کار عاقلانهای است؟ بهگمان من بله! چون وقتی از احترام به زمین یا محافظت از آن صحبت میکنیم، از محافظت از «زندگی» صحبت میکنیم، زندگیای که از «هیچ» آغاز شده است و در طول ۱۳٫۷ میلیارد سال به این فرم پیچیدهٔ حیرتانگیز بر روی زمین رسیده است طوریکه هر ذره از آن، هر فرآیند آن، هر تولد و مرگ آن، هر تکرار آن، هر تکثیر آن، خود، مانند کل هستی پیچیده است و جای بسی تأمل دارد. وقتی از محافظت از زندگی صحبت میکنیم، از برهمنزدن نظمی خارقالعاده صحبت میکنیم که بر روی این سیارهٔ کوچک در طول میلیاردها سال میان میلیونها گونهٔ تکسلولی، باکتریایی، گیاهی، حیوانی و غیره به وجود آمده است، از پنچرنکردن یک ماشین و چرخهٔ زیستی فوقالعاده پیچیده صحبت میکنیم… وقتی از محافظت از زمین دم میزنیم، از خودداری از ایجاد «درد» و «رنج» صحبت میکنیم، درد و رنجی که میلیاردها سال طول کشیده است تا گروهی از موجودات زنده به حس آن و نقطهٔ مقابل آن، «خوشی» و «لذت» نایل شوند و بهعبارتی دقیقتر، این تعابیر در حضور این موجودات، معنا و مفهوم پیدا کنند. وقتی از محافظت از زمین صحبت میکنیم، از پستان بیشیر آهوان و بزها و خرگوشهای مادر صحبت میکنیم، از خرسهای قطبیای صحبت میکنیم که پوست و استخوان شدهاند و به زبالهخواری رو آوردهاند، از زنبورهایی که دستهدسته میمیرند، ماهیهایی که دستهدسته خفه میشوند، پرندگانی که دیگر برای تغذیهٔ جوجههایشان حشرهٔ کافی پیدا نمیکنند، از گونههای شناخته و ناشناختهٔ بسیاری صحبت میکنیم که نه یکباره بلکه پس از تحمل دورههای بسیار طولانی درد و رنج و فقدان از روی کرهٔ زمین محو میشوند…
خبر خوش آن است که ما با وجود قدرت ویرانگری تأسفبارمان کوچکتر و ناتوانتر از آنیم که بتوانیم خود سیارهٔ زمین را نابود کنیم. سیارهٔ زمین، فارغ از عملکرد خوب یا بد ما پابرجا خواهد ماند و همچنان دور خورشید خواهد چرخید. نه! وقتی از احترام به زمین صحبت میکنیم، از «احترام به زندگی» بر روی زمین صحبت میکنیم و این زندگی بسیار باارزش است، حتی اگر سیارات بسیاری در گیتی وجود داشته باشند که زندگی بهاشکال دیگر یا بههمین شکل در آنها در جریان باشد. لازمهٔ این احترام از یکسو نگاهی واقعبینانه یا بهتعبیری فروتنانه به رابطهٔ میان ما و گونههای دیگر و از سوی دیگر ارجنهادن بر مفهوم زندگی، آن هم برای همه است. ما باید بپذیریم که زندگی ما ارزش دارد ولی زندگی سایر موجودات روی زمین هم مانند زندگی ما باارزش است. باید به این درک برسیم که ما تافتهٔ جدابافته نیستیم و هیچ موجودی برای خدمت به ما به وجود نیامده است و هیچ موجودی نباید برای ارضای زیادهخواهی ما نابود شود. بصیرت زیادی لازم نیست تا متوجه شویم ما همگی جزئی از یک کل شگفتانگیزیم و با آن گیاه، درخت، حشره، پرنده یا ماهی نسبتی دور داریم چون همه از یکجا آغاز شدهایم: همهٔ ما از جنس ستارگانِ مردهایم. ما همگی به هم متصلیم و راهی که با هم پیمودهایم بسیار طولانیتر از راهی است که بهتنهایی طی کردهایم. بقای ما وابسته به بقای کل اکوسیستم روی زمین است. ما بدون موجودات دیگر وجود نخواهیم داشت و اگر بر حسب تصادف، به هوشی بالاتر از سایر گونههایی که در حال حاضر روی این سیاره زندگی میکنند رسیدهایم، اگر مغزمان آنقدر بزرگ و پیچیده شده است که قدرت تصور و تخیل دارد، اگر هزاران اختراع ریز و درشت داریم، اگر برای درد و خوشی شعر میسراییم و داستان مینویسیم و فیلم میسازیم، یک دلیل محکم بیشتر برای درک این یگانگی و احترام بیشتر به زندگی و بقای دیگران و خودداری از عدم تحمیل درد و رنج غیرضروری بر آنها داریم.
شاید اگر با این نگاه به موجودیت خودمان و سایر گونهها و جریان زندگی نگاه کنیم و آن را سرلوحهٔ زندگیمان قرار دهیم و در زندگی روزمره و در برخورد با پیشپاافتادهترین تا متعالیترین کارهایمان بر اساس آن عمل کنیم، علاوه بر خودداری از ویرانی چرخهٔ حیات بر روی زمین و در نتیجه ویرانی خودمان، به نوعی آشتی درونی با خودمان و جهان هستی برسیم و بهراستی شایستهٔ نامی شویم که بر خود گذاشتهایم: انسان خردمند. چه در غیر این صورت، ما چیزی جز موجودات باهوش اما نابخرد نخواهیم بود.
روز زمین بر همهٔ کسانی که به یگانگی به آن رسیدهاند یا برای رسیدن به این یگانگی تلاش میکنند، گرامی باد!